داستانکده

 
   
و نو نظرات پيام رفيقي در مورد زمين و زمان
 
   

....................................

تابلوي اعلانات


  • رضا اخشام
    ..

    .

    Sunday, November 27, 2005

     

    زنده باد دشمن آگاه من




    ساختار ذهنیت ایرانی، ساختاری تسویه حسابی ست. تسویه حسابی از این جهت که معمولأ ذهنیت ایرانی مشکل اصلی خود را پنهان کرده و سعی میکند بهانه های دیگری برای ارائه ی ناراحتی خود پیدا نماید. در ساختار ذهنیت ایرانی، هیچکس به دیگری نمیگوید که مشکل اساسی اش کجاست و چیست، بلکه با زیرکانه ترین وجهه ممکن سعی میکند مشکل را در جای دیگری وانمود سازد. ذهنیت ایرانی، اعم از فارس و ترک و بلوچ و گیلکی و لر و...هرگز راستگو نیست چون راستگوئی در طول تاریخ، به بهای جانش تمام شده است. ذهنیت ایرانی، ذهنیتی به غایت دروغگو و فریبکار است و از عدم صداقت باطنی در رنج میباشد.این انگاره همیشه فکر میکند با این تسویه حسابها به مزایای خود میرسد، درحالیکه در اکثر موارد تنها قربانی این تسویه حسابهای خود گشته،نهایتأ بهای سنگینتری نیزمیپردازد. در ذهنیت ایرانی، همراه زندگی بهرحال دشمن انسان محسوب میشود. همینطور همگام ادبی، همسایه، خویشاوند. بر سر همینست که غریبه بودن در ایران ، چندان هم بد نیست.برای مثال، غریبه باش و شیرین باش شعار بخشهای ابن الوقت های جامعه ی ماست! ما هیچگاه مشکلی را ریشه ای حل نمیکنیم. برای همینست که همواره فارسها فکر کرده اند از دیگران سر ترند. تُرک ها گمان دارند که کُردها نژاد پائینتری هستند. کردها گمان میکنند تنها ملتی هستند که انواع و اقسام توطئه های آشکار و پنهان! آنها را از وحدت بازداشته است.بلوچها ...و همینطور تا به انتهای لیست نژادهای ساکن ایران





    البته هستند و بوده اند فارسها . ترکها، بلوچها، کُردها ، لُرها و...که از این ساختار دوری کرده و به موفقیت جدا شده اند. اما اینها در جامعه ی ما اقلیتی هستند روشنفکر و نخبه و بدور از کینورزی های آشکار و پنهان نژادی. درحالیکه اساس ساختار منحط ایرانی، بر تسویه حساب شکل گرفته است. همه میخواهند مشکلات حل نشده و با هم تسویه حساب کنند. حتی فکر این که مشکلات میتوانند در همان زمانی که مشکل حادث شد هم حل شود، ذهنیت مستبد ایرانی را آزار میدهد! حتمأُ باید وقتهای طولانی سپری شود تا کوچکترین رنجیدگی از دل یک ایرانی خارج شود. برای همینست که دشمنی های ما کور و دوستی هایمان اغراق آمیز و توخالی ست. هنگام ازدواج از خانه ی دختر یا پسر مورد علاقه ی مان هم سرک میکشیم و به محضی که به چیزی که خواستیم رسیدیم، دنبال نگه داشتن نکته به نکته ی رویه ی زندگی سابق خود میشویم. درحالیکه کسی که قراردادی با دیگری بست،یا از کسی امضائی گرفت،و یا یک شرکت سهامی عام یا حتی خاص ایجاد کرد و...اساسأ زندگی،روال، بنیان و شکل اجرائی تازه ای شروع کرده و محال است زندگی گذشته اش بتواند به همان وضع پیشین ادامه یابد. انسان اگر پیامبر هم باشد، پس از بستن قرارداد تجاری،عقد ازدواج،امضا دادن،گرفتن حضانت فرزند، تأسیس شرکت و... باید رعایت طرف مقابل اعم همسر، شریک، همکار، همراه و...خود را بکند ،اما ساختاری که مستبد،،دوگانه و انفراد گرا ست چگونه توانائی این را دارد که حتی از یکی از موارد زندگی گذشته ی خود نیز چشم بپوشد یا بتواند روال سابق تکروانه ی خویش را حتی لحظه ای پی نگیرد، یا هنوز تنها امضای خودش را مؤثرنداند، یا از اموال شرکت برای استفاده ی شخصی خود بهره نجوید و یا... ؟ حتی موارد به ظاهر تبعیت آمیزی که به زبان میایند اگر همگی دروغین نباشند، مسلمأ از ته دل نیستند و کسانی که در این ساختار منحط بزرگ شده اند محال است بتوانند براحتی دست از حتی یکی از از مزیتهای ظاهری گذشته خود بردارند





    درآمدن از ساختار تسویه حسابی که ساختار غالب ذهنیت ایرانی ست، بر خلاف بسیاری گمانها، آسان و یا ساده نیست. به قول زیبای میشل فوکو : برخی افراد به ادعای روشنفکری، تنها وارد دربارسلطنتی روشنفکری شده اند وگرنه از بسیاری سنتگرایان نیز مستبد تر هستند. درآمدن از ساختاری که روح، جسم، هویت و اساس ما را از کودکی به بردگی خود درآورده است چندان آسان و مثل آب خوردن نیست. ساختاری که برادر، خواهر، مادر، پدر، دوستان صمیمی و آشنایان و حتی آموزگاران ما مشوق پنهان آن بوده اند ، چگونه میتواند یک شبه، یک ساله و حتی چند ساله و مثلأ با خواندن فلان کتابهای نسبتأُ هنری یا... درمان شود؟ مگر هیتلر، کتابهای نیچه را نمیخواند؟ مگر خود نیچه، کتاب حافظ را نخوانده بود؟ پس میبینید که از حافظ شیراز، راه چندانی نیست تا رسیدن به هیتلر




    ساختار ذهنیت ایرانی تنها با دروغ پردازش میکند. دروغ را میستاید و آن را تحسین میکند. این همان ساختاری ست که غرب با تمام انحرافات نسبی اخلاقی موجود در خودش، توانسته از میانش بردارد. در غرب یک فردی با انحرافات جنسی هرگز خود را هزار پستوی ادعای سالم بودن پنهان نمیکند. در نتیجه امکان درمان هم حتی برای او میسر میشود. اما در ساختار ذهنی ایرانی، هر انحرافی نه تنها پنهان شده، طرف ثابت میکند که سالمترین فرد دنیاست! نتیجه ی این دروغ سهمگین، ایجاد عدم اعتماد در روابط است. هیچ کس نمیگوید ناراحتی روانی دارد تا خود را سالم جلوه دهد و با این پنهانکاری، ناراحتی ساده ی روانی خود را تبدیل به خطرناکترین انواع شیزوفرنی می نماید که مدرن ترین دکترها از درمان آن عاجزند. در تار و پود ذهنیت ایرانی، آنچه جائی ندارد انصاف و عدالت در قضاوت است. به محضی که چیزی بدست ذهنیت ایرانی آمد، حس مالکیت داشتن برای چیزهای دیگر به شکلی مرگبار تحریک میشود




    در غرب که متأسفانه بخش اعظم جامعه ی ما بدلیل دوری جغرافیائی از آن، تنها با تصاویر ماهواره ای ادعای شناخت آنرا دارند(که مسلمأ ادعائی درست نمیتواند باشد) این پنهانکاری ها نه تنها غلط است، به محض اینکه کسی به این سمت حرکت نماید مارک خورده و از جامعه طرد میشود.مسلمأ این حرفها برای جامعه ای که میزبانان خود را به شیوه های غلط استبدادی و تسویه حسابی عادت کرده اند خوش نمیاید. این افراد با شنیدن چنین ادعاهائی اخم به ابرو انداخته، با حالت خود برتربینی ادعا میکنند: نه! مشکل از جناح راست است! درحالیکه امثال احمدی نژاد یک برتری نسبی به این دست افراد دارند. احمدی نژاد با تمام انحرافاتی که از آموزه های حقیيی زمامداری عادلانه دارد، اما دستکم دوروئی و نفاق ندارد. از آغاز انقلاب، تفنگدار جناح راست بوده و اکنون نیز هست. حتی میان انتخاب خمینی یا جناح راست، به سرعت جانب جناح راست را میگیرد و این از عدم تقدیم حتی یک دسته گل ساده به مزار امام در آغاز زمامداری ایشان به بهانه ی خنده دار جلوگیری از ولخرجی! آشکار بود. اما بسیاری دسته جات که خود را پشت انتقاد از احمدی نژاد پنهان کرده اند، خود از جمله دوگانه ترین افراد بوده و هستند.اینها کسانی هستند که با اینکه ادعا میکنند با استبداد احمدی نژادی مخالفند اما دروغ میگویند چون خودشان هزار برابر استبداد کلام و گفتار دارند.نگرانی این قشر از اینست که با روی کار آمدن احمدی نژاد، صداقت حتی به اندازه ی اندکی جایگزین رویه های این جماعت شود. و خودتان حساب کنید آن زمان پنهان کاری افراطی، پنهان کردن حرفها، پنهان کردن بحثها و در جای دیگر بروز یافتن آنها چه جایگاهی پیدا خواهد کرد؟ مسلمأ با ادامه ی زمامداری احمدی نژاد، قشر متوسط شدیدأ پنهانکار جامعه حذف خواهد شد. کلام آخر، احمدی نژاد دشمن من است اما درود بر دشمن آگاه که از هزار دوست پنهانکار درس آموزتر است
    ..

     

     

     

     

     

    Saturday, November 19, 2005

     

    باید فراموش کرد خواب ناب را

    آن روزهای دریغ و بی حساب را

    ***

    وقتی نگاه کلاغی ستمگر میوزد


    وقتی که تعصب چون کور میخزد

    ***

    وقتی حسادت و کین میشوند همه چیز


    دوستی و اینها میشوند همه پشیز

    ***

    وقتی شیطان هم قلم میلغزد


    وقتی نهالی نیست که بماند و نلرزد

    ***

    وقتی خواب مورچه ها بهم میریزد


    تهی مایگان را نگاهت میستیزد

    ***

    انگار همین سال است سال خدائی ها


    رفتن و دل کندن و بی نیازیها

    ***

    گوش اگر کردی از اینجا برخیز


    این جهان هیچ ندارد، جز تبی شبخیز
    ..

     

     

     

     

     

    Friday, November 11, 2005

     

    رضای عزیز، من با اینکه اعتقاد دارم در برابر فرد بی ادب نباید بهیچوجه کوتاه آمد و ذاتأ اعتقاد دارم اگر کسی تهدید به توی دهنی کرد، باید توی دهنش بخورد، اما به احترام تو نازنین که جای برادرم هستی، مطلب جوابیه به نیما را از وبلاگم بر میدارم و حرفهایم را در جواب این آقا پس میگیرم.با اینکه میدانم خودش آدمی نیست که حرفش را پس بگیرد و احتمالأ این پس گرفتن حرف از جانب من را به حساب عقب نشینی من خواهد گذاشت، مهم نیست. اما فقط برای اینکه ثابت کنم این فرد چقدر ناآگاه، نادان و مغرض است یک چیز را اجازه بده بازگو کنم، ایشان در اهانت خود به من با لحن یک لات قلدر که گویا عالم و آدم باید از او مانند سگ حساب ببرند و برای احدی احترامی قائل نیست میگوید :"داشت یادم می رفت بهت بگم که ما یا من یا خیلی مثل من ها یقین داریم که ترک آذری هستیم .. نه آذری ئه فارس " رضا جان شما برو در سرتاسر متن من درباره ی براهنی بگرد، آیا من جائی این بحث را حتی به میان آورده ام؟ آیا هیچ جائی هست که گفته باشم آذربایجانی ها آذری هستند و نه تُرک آذری؟ آخر نامرد اگر میخواهی ذهن دوستان را بر علیه من بشورانی دیگر چه نیازی به این دروغ بافی های مالیخولیائی ست؟ برای اطلاع علامه ی دهر نیما و ذهن بیمارش بحث آذری بودن و تُرک نبودن آذربایجانی ها، از جانب کسروی تبریزی مطرح شد که وی نیز توسط فدائیان اسلام در برابر دادگستری تهران با ساطور تکه تکه گردید، ، حالا این بحث به من چه ارتباطی دارد یا کجا آنرا مطرح کرده ام که خودم نمیدانم مسئله ای ست که گویا فقط خداوند دو جهان از آن عالم است! بعدش میاید با وقاحت تمام میگوید: " شما اول برید داستان نویسی و یا قصه نویسی یاد بگیرید" درحالیکه این همان کسی ست که منافقانه در برابر هر جمعی در ارومیه میگفت: "پیام داستانت خوب بود مرسی!" نفاق و بیماری درونی ایشان که بدروغ خود را پشت براهنی و مسئله ی تُرک و فارس پنهان کرده است، واقعأ حال مرا از این دنیای آشغال و اداهای دوستی ظاهری بهم زد.هر احمقی هم میداند من در مقاله ام آنقدر که به فارسها تندی کرده ام، با تُرک زبانان کوچکترین اهانتی نکرده ام، اما این بزدل بیمار که از این ناراحت است من چرا رفته ام شعرهای خلیل را در شهروند کانادا چاپ کرده ام،و برای اینکه ذهن دوستان را به من بدبین ساخته و از اصل قضیه منحرف گرداند و نیت حقیقی خود را که همانا کینورزی کور به خلیل و تسویه حساب خاص با وی میباشد را بپوشاند، بدروغ و مانند فاحشه های شیاد مسئله ی حساسیت برانگیز زبان و نژاد را مطرح میکند که هرگز مقاله ی من در باره ی آن هم نبوده است.رضا من حرفم را که در تهدید نیما گفته بودم پس میگیرم اما یک چیز را به تو میگویم. این فرد بیمار است و مشکلش با من نوعی نیست. فردا اگر خلیل از ارومیه برود پشت خلیل هم خواهد نوشت، تو بروی پشت تو هم فحش خواهد داد و همینطور پشت مجید و...مانند جغدی نشسته است تا ببیند چه کسی از ارومیه میرود یا میمیرد بعدش حکم دروغ دهد و طرف را متهم به کار نکرده سازد و در دل بیمار خود بخندد. مانند روزنامه ی کیهان که اول حکم به همجنس گرا بودن سعیدی سیرجانی داد بعدش بدون دادگاه عادلانه ای او را از پای در آوردند.میگویند کسی داشت داستانی تعریف میکرد برای دوستی با این شروع: "یکروزی یکی مُرد و..."آن دوست ناگهان خوابش میبرد!" وقتی از خواب میپرد که پایان داستان بوده با این جمله: و آنرا خوردند!" ناگهان آن دوست شاکی میشود که :چرا مُرده را میخورند؟" حکایت انتقاد نیما از من نیز همینست، تا دیده جائی نام زبان تُرکی را آورده ام، امر به ذهن بیمارش مشتبه شده که حکم فحاشی و رکیکترین کلمات را در موردم به اجرا گذارد. بگو نامرد تو که مرا میشناختی، نمیتوانستی مثل آدم بگوئی :پیام کمی درباره ی براهنی تند رفته ای؟ حتمأ باید نشان میدادی نامردی و منافق که جلوی همه به به چه چه کنی از نوشته های من و وقتی رفتم با وقاحت بگوئی من سواد داستان نویسی هم ندارم؟ درآخرین نوشته ی این علامه ی دهر و خدای پنهان آمده : چقدر کمبود واژه دارم...اما ابلهی محض است اگر فریب مظلوم نمائی ادبی این شیاد را خورد، او کمبود واژه تنها وقتی دارد که زمان فحاشی و هتک حرمت و ترور شخصیت نزدیکترین کسانش فرا نرسیده باشد. رضا امروز اگر تو، خلیل و مجید و...در برابر اهانت زشتی که نیما به من کرد کوتاه بیائید و سکوت پیشه کنید، مطمئن باشید همین کار را با شما خواهد نمود، کمترین انتظاری که من دارم اینست که جمعی تشکیل شود و اگر واقعأ متن من اهانت به زبان تُرکی هست من از همگی معذرت میخواهم اما اگر نیما اتهامی دروغ زده بود، جواب این فرد با یک پس گردنی داده شود. رضا من دو هفته ی پیش به لیلا گفتم داستان نیما را بفرستد تا در شهروند چاپ کنم، ببین این نامرد حتی اینقدر شرف و مردانگی ندارد که بگذارد۲، ۳ ماه از رفتن من بگذرد تا ببیند من جز نقد بر براهنی و خلیل چه کارهای دیگری نیز در شْرف انجام دارم. رضا من جدأ این انتظار را دارم از شما و بخدا از هر چیز بگذرم از این مسئله نمیگذرم، مزاحمت شدم یا حق، دوستدار تو و تمامی بر و بچه ها، کوچیک تو پیام
    ***********************************************************
    ..

     

     

     

     

     

    Friday, November 04, 2005

     

    تقدیم به همسرم که رنج سختیها روی دوشش سنگینی میکند





    چهار راه قرمز



    هزاره ی سوم آهوی وحشی



    در به در یک جرعه نوشابه




    همه ی اینها را نمیخواهم



    با من بمان



    و در همین کم و بیش زندگی



    اُسطوره ای باش برایم


    ***********************************************


    دلم تحتانی و گرفته



    دلم تحتانی و گرفته و از کبود چشمانت آواز یأس میاید



    جغدها دسته دسته بر مزار بهشت زهرا پرواز میکنند


    گور دسته جمعی عشق


    دو قدم آنسوتر


    آقا چهار راه سیروس؟آقا سر پل حافظ؟



    فقط دو قدم آنطرفتر


    آقا ببخشید دوزاری دارید؟




    پرنده های مُرده ی بهشت زهرا



    بر سرما پرواز میکنند



    و کودکی با سرخی چشمانش




    آقا مرگ کدام طرف است؟من را میشود سوار کنید بروم سر قبرم؟




    خنده های طولانی



    تمسخرهای زشت بی هویت



    کلامم را پاره میکنند کلاغهای تهوع و



    دلم تحتانی و گرفته



    دلم از سرزمینی شُمالی ست
    ..

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    ..  

    .....................................

    بايگاني

    October 2004 November 2004 December 2004 February 2005 April 2005 June 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 November 2005 December 2005 January 2006 November 2007  


     

    پست الکترونيک


    پيوندها


     


     

     


     

     

     

     

     

    لينکستان دات کام